پایان چپتر چهارم

مردی که موهاش روی صورتش بودن و ریلکس روی صندلی نشست بود درحالی که دوتا ادم نره قول که بنظر بادیگارد بودن دور اطرافش بودن
رو به مارکو گفت "جوجه داد زدن و که خوب بلدی همش جیغ و داد... نکنه فکر کردی خیلی مهمی ؟ بهرحال، حتی اگر کسی اطلاعاتی داشته باشه مفتی نیست که میدونی ؟ درضمن کسی راجب جناب اقای ادوار زیاد اطلاعاتی ندارن شاید فقط بتونن جاهایی که هست و بهت بگن.
مارکو: بله متوجه عمرتون هستم جناب پول زیادی دارم برای اطلاعات ...
مرد گفت " بنظرت من شببه به کسایی ام که به پول نیاز دارن ؟ چیز جالب تری میخوام .
مارکو کمی به فکر فرو رفت و گفت :
جون ام ! من سر جون و زندگیم قمار میکنم اقا ! اما فقط بنظرم دوتا جا کافی نیست در قبال جونم پس نیاز به پول و خونه در همون جاهایی که میگید ام داریم . حالا بنظرتون این قمار جالب تر نشده؟


در کمال نا باوری واقعا جدی بود ...... این یارو دیونه شده ؟ چیکار میخواد بکنه ؟

این داستان ادامه دارد ..........
دیدگاه ها (۰)

name : 30 days Ch :5

روی من حساب کن احمق تا وقتی به هم تیمی عات اعتماد نداشته باش...

ادامه چپتر چهار

ادامه چپتر چهار

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط